خبرت هست که از خويش خبر نيست مرا ...
..............
هنوز نگاه پسر عمه عزيزم را در موقع گرفتن کارنامه سال اول راهنمايي ام را يادم نرفته که توي اونهمه نمره بيست و نوزده، به نمره سيزده و نيمم خيره شده بود! دلم براي مهرباني هايش تنگ شده...زود رفت... خدا بيامرزدش...
............
آهاي رفيق، چهل سالگي چطوره؟..